شهيده مريم فرهانيان در قامت يك خواهر(3)


 





 

درآمد
 

با وجود اندوهي كه هنوز پس از سالها از فراق خواهر و برادر بر دل دارد، معتقد است كه نشناختن ارزش‌هائي كه شهدا در راه آنها جان باختند، ده‌ها بار جانگدازتر از فقدان آنهاست. شهدا اجر خود را گرفته‌اند و اين مائيم كه با بهره نبردن از سيره آنان ضرر مي‌كنيم.
به عنوان بزرگ‌ ترين برادر شهیده مريم فرهانیان، از رفتار و اخلاق او نكاتي را بيان كنيد.
خداوند در قرآن كريم مي‌فرمايد گمان مبريد كه شهدا مرده‌اند، بلكه آنها زنده‌اند و نزد خدا روزي دارند. در دوران كودكي بسيار مؤدب و خوب بود. بسيار پايبند عقايدش بود. خيلي هم خدمت كرد. زمان جنگ هم كه از آبادان رفتيم ميانكوه، ذوق داشت كه برگردد آبادان و اصلاً نمي‌توانست بايستد. بالاخره هم رفت آبادان و خيلي هم زحمت كشيد و خدمت كرد. مثل يك دكتر كامل شده بود. حتي مي‌خواستند او را استخدام كنند، ولي از آنجا بيرون آمد و به بنياد شهيد رفت و بيشتر وقتش را با خانواده‌هاي شهدا و خانواده‌هاي فقير مي‌گذراند. بسيار مؤمن و پايبند دين بود و با برادر شهيدمان، مهدي، خيلي انس داشت. كاملاً معلوم بود كه مال اين دنيا نيستند. ما نبايد مقطعي به شهدا نگاه كنيم. نبايد منتظر سالگردشان باشيم. مريم به نظر من پاك و منزه بود؛ يعني داراي صفات و عاداتي كه مورد رضايت خداوند است. ما يك خانواده مذهبي بوديم و زندگي ساده‌اي داشتيم. الان بعد از نزديك به ربع قرن وقتي بخواهيم خاطرات و زندگي خانوادگي و كودكي آنها را رقم بزنيم، كار دشوار مي‌شود. به قول امام جمعه محترم آبادان، آقاي سيد علي دهدشتي، نبايد به اين نحو با شهدا برخورد و فقط در زمان‌هاي خاصي از آنها ياد كرد. شهيد نور است. هر قطره خون پاك شهيد كه روي زمين مي‌ريزد، خداوند همه گناهان او را محو مي‌كند. شهيد مي‌تواند براي هر كه خدا بخواهد، شفاعت كند. شهيد مي‌تواند پدر و مادرش را زودتر از خودش وارد بهشت كند. اين قدر پيش خدا مقام و منزلت دارد. راه شهيد را بايد حفظ كرد و ارزش‌هاي معنوي شهيد را بايد دائماً به صورت كتاب، فيلم يا هر رسانه مؤثر ديگري به جامعه گوشزد كرد.

اين ارزش‌هاي معنوي كدامند؟
 

اگر در زندگي شهدا تحقيق كنيد، متوجه مي‌شويد كه آنها از همان ابتدا راه خود را انتخاب كرده‌اند و هدفشان بهتر كردن زندگي همه مردم است. آنها مي‌خواهند كه مردم از آزادي كامل و زندگي آبرومندانه‌اي برخوردار باشند. اينها كساني هستند كه از عزيزترين سرمايه‌شان گذشتند تا مردم، معنوي‌تر زندگي كنند.

از ويژگي‌هاي مريم مي‌گفتيد؟
 

مريم هميشه در كارهاي خير پيشقدم بود. تقيد بسيار زيادي به نماز اول وقت داشت و غالباً روزه مي‌گرفت. زندگي مريم سراسر خاطره است. زندگي‌اش، درس خواندنش، عبادتش، خدماتش، حرف‌هايش همه شيرين و دوست‌داشتني بودند. مرده كسي است كه اسمش را نياورند. ما از وقتي كه از خواب بيدار مي‌شويم تا وقتي كه به خواب مي‌رويم، اسمشان را صدا مي‌زنيم، با ياد آنها زندگي مي‌كنيم.

موقعي كه خواهرتان شهيد شد، شما چند سال داشتيد و كجا بوديد؟
 

من شيراز بودم، آن موقع سي‌سال داشتم. دو روز هم جنازه را نگه داشتند تا من رسيدم و بعد تشييع جنازه بسيار مفصلي كردند. او اولين زني بود كه جنازه‌اش را در آبادان تشييع كردند. دوره جنگ بود و افراد در آبادان كم بودند، اما كاسب‌ها همه مغازه‌هاي مسير را تعطيل كردند و همان‌هايي كه در شهر بودند، آمدند و تشييع با عظمتي شد.

از رابطه صميمي مريم و مهدي چه به ياد داريد؟
 

يك رابطه عجيب و غريبي بود. دلبستگي عجيبي به هم داشتند. عرض كردم انگار اينها مال اين دنيا نبودند. از همه چيز گذشتند. حتي از لذت‌هايي كه خداوند براي بندگانش حلال كرده، گذشتند. چيزي براي خودشان نمي‌خواستند. يادم نمي‌رود كه ما در ماهشهر در 100 كيلومتري آبادان زندگي مي‌كرديم و حتي وسيله پخت و پز هم همراه نبرده‌ بوديم. مريم وسايل ما را در يك ماشين كمپرسي مي‌گذارد و به دست خانواده‌اي كه وسايل خود را به شيراز مي‌بردند، مي‌سپارد و به آنها مي‌گويد كه اينها را به برادرم برسانيد، چون تازه زندگي خود را شروع كرده و دو تا بچه كوچك دارد، مبادا به آنها سخت بگذرد. اين قدر به فكر همه ما بود.

از شهادت خواهرتان چه چيزهايي براي شما نقل مي‌كنند؟
 

در دوره‌اي كه در بنياد شهيد و در واحد فرهنگي خدمت مي‌كرد، دائماً همراه با دوستانش خواهر سنيه سامري و فرشته اويسي به روستاهاي دور دست مي‌رفت تا نياز خانواده‌هاي شهدا را رفع كند. در روز سيزده مرداد سال 63، بر اساس قولي كه به مادر يك شهيد داده بود، به رغم آنكه شهر زير آتش دشمن بود، تصميم مي‌گيرد همراه دو دوستش به قطعه شهدا برود و سر خاك آن شهيد فاتحه‌اي بخواند، اما با شليك خمپاره، هر سه نفر زخمي مي‌شوند. مريم قبل از آنكه به بيمارستان برسد، شهيد مي‌شود و دو دوستش هم جانباز هستند.

از شجاعت خواهرتان بسيار تعريف مي‌كنند. شما چه خاطره‌اي داريد.
 

بچه كه بود مي‌ترسيد تنها از خانه بيرون برود، اما توي آن اوضاع جنگ آبادان، معالجه مي‌كرد، مي‌ايستاد و كمك مي‌كرد. دل شير پيدا كرده بود. من واقعاً از شجاعتش تعجب مي‌كردم. هر كس جاي او بود با ديدن آن منظره‌ها غش مي‌كرد. موقع محاصره آبادان، او و دوستانش با آيت‌الله جمي ارتباط داشتند و از ايشان كمك مي‌گرفتند و در امور خير شركت مي‌كردند. خدا مي‌داند امكان و اسباب زندگي چند نفر را فراهم كردند كه ازدواج كنند و سر خانه زندگي‌شان بروند. از اين جور كارها خيلي مي‌كردند. مي‌گوييد خاطره؟ اينها نفسشان خاطره است. برادرم مهدي 27 سال است كه شهيد شده، شبي نيست كه اين بزرگوار به خواب من نيايد. مهدي دو سال از من كوچك‌تر بود، ولي تا ششم دبستان با هم درس خوانديم. از وقتي كه آنها شهيد شدند، روزي نيست كه يادشان نباشم و برايشان نماز نخوانم.

از دوره پس از شهادت خواهرتان چه خاطره‌اي داريد؟
 

سال 66 بود كه رفتم مشهد زيارت آقا امام رضا(علیه السلام). سالگرد خواهرم بود و من رفتم به گلستان شهداي مشهد كه از جمعيت پر بود. ناگهان حس غريبي پيدا كردم و تصميم گرفتم همه قبرها را بگردم و هر جا نام مريم را ديدم، بنشينم و فاتحه‌اي قرائت كنم. احساس مي‌كردم در آبادان و سر قبر خواهرم هستم. آن حس و حال عجيبي را كه داشتم، هرگز از يادم نمي‌رود.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 27